یه بودنایی هست که از نبودن بدتره!
مثلا وقتی جسمش کنارته،
اما دلش جای دیگه ایه
و تو باهمه وجود، حسش میکنی،
اما کاری از دست بیچاره ات برنمیاد!
با دیگران نه،
اما با خودت که میتونی صادق باشی!
بودن با کسی که تو گذشته اش زندگی میکنه،
فقط دل پرپر میکنه!
حیف نیست، توئی که دوست داشتنت،
مثل آدمای امروزه نیست...
و جای بی تفاوتی و قهرهای الکی،
اشک، قاب نگاهت تار میکنه...
زیر آوار خاطرات دیگری له بشی؟
حیف نیست روز به روز کشته بشی،
و نازت هم خریدار نداشته باشه؟
حیفه، دوست داشتنت تمام بشه
و برای اونیکه قراره دوست داشته باشه،
حسی نمونده باشه که ابرازش کنی!
"خودت" رو یادت نره...